زبانحال حضرت زینب در بازگشت به مدینه
من که بر گشتهام از کرب و بلا هست در صحن دلم روضه به پا من که بی یـار و حـبـیب آمدهام به مـدیـنه چـه غـریـب آمـدهام دیـدهام داغ هـمـه هـمـسـفـران شـدهام هـمسـفـر خـونجـگـران دیـدگـانـم کـه ز غـم گـریـانـنـد روضه خوان بـدنی عـریـانـند بـدنـی که سـر او بـر نـی بـود پای آن سـر شده چهـره کـبـود بـدنی که مـوی من کرد سپـیـد زخم و داغ از سم مرکب ها دید آنکـه شد پـیـر غـم این دوران اشک او کرد عـدو را خـنـدان بیـشـتـر از هـمه من رنـجـیـدم داغ یک غـافـلـه یـوسف دیـدم گر قـد و قـامت من خـم گـشته داغ بـر دوش مـحـرم گـشـتــه من کـه پـیـغـمـبـر عـاشـورایـم خـجـل از مـادر خود زهـرایـم چونکه از یوسف خونین بدنش در کفم هست فـقط پـیـرهـنـش دلم از غصه یـارم تـنگ است آه سوغات سفر خونرنگ است منکه از داغ حـسیـن افـسـردم کاش در کرب و بـلا میمردم |